ای کاش جدائی نبود!
عزیزم زندگی همیشه بهار نیست
گاهی ابر خزان بر آن سایه می افکند
و دست بی وفایی روزگار با وفا ترین دوستان
را از هم جدا می کند
اگر روزی چنین شد تو نیز به این نوشته بنگر
وبخاطر خاطراتم اشک بریز...؟
زندگی زیباست عشق رویاست محبت تنهاست دوستی از همه والاست
از آن زمانی که هنر دوستی را فهمیدم فقط تو را می بینم
اگه داشتم تورا
اگه داشتم تو رو دنیام یه صفای دیگه داشت
شب عشقم واسه من حال و هوای دیگه داشت
اگه داشتم تو رو رسوای عبادت می شدم
دلم این خسته عاشق یه خدای دیگه داشت
اگه داشتم تو رو اون قصه نویس
واسه من یه قصه های دیگه داشت
می دونم زندگی اینجوری نبود
مرد عاشق یه شبهای دیگه داشت
اگه داشتم تو رو اون میخونه که جای منه
شبها اونجا جای من یه بینوای دیگه داشت
نمی گم با تو واسم، گریه دیگه گریه نبود
با تو این زمزمه ها یه های های دیگه داشت
می دونم پیش تو آروم می شدم حتی اگه
قهر و نازت واسه من درد و بلای دیگه داشت
اگه یارم می شدی، صاحب دنیات می شدم
فکر نکن چشمهای تو یه آشنای دیگه داشت
با من باش
تن کن آوار من و ، با من باش
دل به رویا بزن و ، با من باش
قصه مون به انتها نزدیکه
درد ته کشیدن و ، با من باش
لحظه ها ی رفته رو به باد بده
صبح سرد رفتن و ، با من باش
رو حریر آرزو پوسیدیم
نمودید مارا اما نظر ندادین